abi tar az asman

اینجا جاییست برای من برای فریاد زدنی در سکوت

abi tar az asman

اینجا جاییست برای من برای فریاد زدنی در سکوت

دلتنگم دلتنگ آسمان که با تمام وسعتش گویی برایم جایی ندارد ....
ابر ها بالهایشان را گشوده اند تا مرا به آغوش بکشند اما اطمینانی نیست به آغوش ابری که دلبسته به باد است ....!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با موضوع «ذهن دریده ها» ثبت شده است

۱۶
آبان

از چیا میترسی؟   

از هیچ شدن 

از هیچی نشدن

از بی پولی کافی برای دیدن دنیا 

از بی تجربگی مردن 

از زندگی نکردن 

از یکنواختی 

یکنواخت 

بده 

خیلی بده 

  • مهسان سا
۰۴
آبان

تا وقتی این نیمکت باشد .

و از بارش تمام ابر های وجودم سویی برای چشمانم باقی بگذارد؛ هنوز چشمانی چشم به راه تواند .

هنوز قلبی،

 هر دقیقه امیدِ  دیدنِ  لبخندِ  دوباره ی تو را در رگ های من به جریان می اندازد  .

  • مهسان سا
۰۴
آبان

به نظر غیر اخلاقیه من که زیادی چیزی دیگر برایم اهمیت خاصی نداشت او گرچه از نظر جسمی سال های اخر سالش به نظر نمی امد از لحاظ فکری و روحی مرده ایی متحرک بیش از نظر گذر نمیکرو تنها ترس من شده بود ارتباط بیش از چند دقیقه با او چه کلامی چه مکانی سعی می کردم دیدار ها تا میشود کوتاه و گذرا باشد تا باشد از او ضرری وارد نشود.

در این چشم در چشم شدن های بسیار کوتاه چیزهایی که چشمم را به سوی خود متمایل میکرد موهای مواج سفیده نقره ایی گونش بود که بر دو طرف سرش پراکنده بود جلوه ی کهنه ایی به صورت گردش اضافه کرده بود چشمانی که اطرافش تا انتهای چانه اش چروک برداشته بود  قدی بلند اما افتاده داشت تمام عمرش را صرف پا گذاشتن بر سنگ ها و قدم گذاشتن بر  روی پله های دادگاه های مختلف کرده بود از زندگی اش لذت میبرد نمیدانم خودش هم گنگ است از نظر من این گونه زندگانی برای فردی که بیشر مکان های این دنیا رو دیده و تجربه ایی بسیار کسب کرده انتخاب چشم و گوش بسته ایی بیش نبوده عجبش در اینجاست که همه قبل از شروع به کاره ایی شدن در زندگی برای اینکه تصمیمم عاقلانه تری بگیرند دست به کسب تجربه میزنند ولی انگار در مورد او این قضیه برعکس صدق کرده است چرا ؟  

چه قدمی به اشتباه گذارده شده؟

که باید تا اخر عمر گریبان گیر فکر و روح و خانواده ی او باشد؟  که این طور ارام ارام ولی عمیق ذهن او را به یک اشفته بازار بی حیات تبدیل کند که تبدیل می شوند به کلمات گنگ و نا مربوطی به مضوع که میان صحبت ها جفتک میپرانند و ادم های اطراف او را تبدیل به یک مشت افراد حراس وار در اطرافش میکند    .

خدایا من از طرف او ی داستانمان میگویم به کدامین گناه؟ 

  • مهسان سا